این نامه را در ژوئن سال ۲۰۰۹ برابر با خرداد ۸۸ زمانی که با مجاهدین رابطه ای متقابلا نزدیک و صمیمانه ای داشتیم، نوشتم و به محسن رضایی، بعنوان یکی از مسئولین مجاهدین و دبیر شورا دادم که بدست مریم رجوی برساند. هنوز هیچ کشتاری در رابطه با ساکنان اشرف صورت نگرفته بود ولی از نظر من و مطمئنا بسیاری دیگر قابل پیش بینی بود. البته هرگز هیچ پاسخی به این نامه داده نشد ولی در عوض توطئه ای تدارک دیده شد تا بقول آنها ضربه کاری را با قطع رابطه همه افراد خانواده ام به من بزنند! گفته بودند کاری میکنیم تا تک تک افراد خانواده ات در برابر تو موضع گیری کنند!! اما همانطور که همان زمان به آنها گوشزد کرده بودم، گذر زمان مشخص کرد، نه تنها حتی یک نفر از اعضای خانواده را که بیرون از تشکیلات مجاهدین بودند و آگاهی های اجتماعی شان را نه در نشست های درونی و کمپ های حصار بسته بل در گذر از شرایطی بس بغرنج و سخت در جامعه بدست آورده بودند، نتوانستند بفریبند بلکه با گام گذاشتن در مسیر "گیلانی ها و ملاحسنی ها" مشروعیت شان را بصورت کامل نزد بسیاری دیگر از خانواده های ایرانی نیز از دست دادند. آنها که بجای یک پاسخ منطقی و دوستانه مرا تهدید به بدنامی و دربدری کرده بودند!! بدنامی نصیب خودشان شد. به آنها پاسخ داده بودم: "بفرمائید خواهش میکنم بفرمائید و نتیجه را ببینید" امروز نتیجه عدم برخورد اصولی در برابر تمامی نقدهایی که از جوانب مختلف به آنها شده است را جلوی چشمان خود دارند. آنروز شاید برایم قابل درک نبود ولی امروز میدانم که عدم پاسخ مجاهدین به این نامه از نخواستن نبود از نتوانستن بود. یعنی هیچ توجیه مشخصی برای استراتژی که منجر به تله افتادن نیروهایشان در عراق شده بود، نداشتند. چه پاسخی میتوانستند به این نامه بدهند؟ برای همین به جای نقد استراتژی سازمان، در راه رژیم جمهوری اسلامی پا گذاشتند و با سر بریدن و تهمت و فحاشی به نزدیک ترین یارانشان نشان دادند که اگر در قدرت باشند شناگران ماهری هستند! یکی از اهدفشان آن زمان این بود که با سربریدن یکنفر، دیگران را از اعتراض به استراتژی خون مجاهدین بترسانند تا دیگر هیچ کس جرات ابراز نظر و اعتراض پیدا نکند! اما فکر نمی کردند که ابعاد اعتراض فراتر از آنچه تصور میکردند برود! آنها سیاست ماکیاول را برگزیدند و هر وسیله ای را در رسیدن به قدرت سیاسی مشروع دانستند. همان سیاستی که مسعود رجوی در سخنرانی هایش خمینی را به آن متهم کرده بود!
سیاست امروز مجاهدین از موضع قدرت نیست از موضع کسی است که برای نترسیدن در تاریکی آواز میخواند! اگر به این اشراف داشته باشیم دیگر ناراحت نمیشویم برایشان متاسف میشویم.
عاطفه اقبال - 30 می 2014
atefehm@hotmail.com
سیاست امروز مجاهدین از موضع قدرت نیست از موضع کسی است که برای نترسیدن در تاریکی آواز میخواند! اگر به این اشراف داشته باشیم دیگر ناراحت نمیشویم برایشان متاسف میشویم.
عاطفه اقبال - 30 می 2014
atefehm@hotmail.com
آقای محسن رضایی با سلام
آخرین اطلاعیه شورا- فراخوان بين المللي براي برگرداندن پليس از اشرف و لغو محاصره ضد انساني به تاریخ 9 ژوئن 2009 - را در رابطه با اشرف خواندم و از جمله ی آخر آن شوکه شدم : " از اين رو دولت عراق راهي جز مرگ يا زانو زدن در برابر فاشيسم مذهبي باقي نگذاشته است و مجاهدين همچنان كه در قتل عام 1988 نشان دادند هرگز در برابر ديكتاتوري سياه ديني حاكم برايران زانو نخواهند زد."
این نامه را برای شما به عنوان سکرتر شورا و یکی از مسئولان سازمان مجاهدین می نویسم و مثل همیشه ترجیح میدهم مشکل را بسیار تیز و تند بدون هیچ تعارف سیاسی قبل از هر چیز از موضع منافع مقاومت بنویسم. این نامه یک نامه ی اعتراضی است نسبت به این موضع گیری در رابطه با بچه های اشرف که در میانشان اعضای خانواده ی من نیز حضور دارند....ولی اینها تنها اعضای خانواده ی من نیستند که مرا نگران کرده اند بلکه اعضای خانواده ی بزرگترم یعنی خانواده ی مقاومت ایران که در میانشان بسیاری از دوستان و زندانیان سابق این رژیم یعنی همانها که ارزش ها و سرمایه های مردممان هستند و به امانت به سازمان مجاهدین سپرده شده اند حضور دارند. یادتان هست که یکروز مسعود گفت : " شما را از سر راه بدست نیاورده ایم که براحتی از دست بدهیم." برای من اصلا قابل فهم نیست که چنین موضع گیری در شرایط فعلی اتخاذ شود. این موضع گیری با گفته ی مسعود مبنی بر اینکه " وای بروزی که یک مو از سر بچه های اشرف کم شود " تفاوت کیفی دارد.
مشکل من حضور بچه ها در عراق و سدسازی در برابر هجوم بنیادگرایی رژیم نیست و همانطور که میدانید از آن بارها در نوشته هایم بدرستی دفاع کرده ام. و میدانم که این حضور بهایی دارد که باید پرداخت ولی بهای آنرا هرگز و هرگز جان بچه های خودمان نمی دانم. شرایط فعلی جهان همانطور که خود بهتر از من می دانید بسیار تغییر کرده است و اینگونه تاکتیک ها تاثیری نخواهد گذاشت. صحبت از جان عزیزترین هایمان در اشرف است و این موضع گیری برایم قابل هضم نیست. حضور در عراق برای من به قیمت جان بچه ها قابل قبول نیست. همانطور که برای بسیاری از خانواده ها و هواداران خود سازمان..... اینرا با یک نظر سنجی کوچک در اطراف خود – کاری که من انجام دادم – میتوانید بفهمید. کوچکترین ضربه به این بچه ها تعادل قوا را به ضد شما برخواهد گرداند.
سئوال من این است:
مگر زمانی که فرانسه در سال 64 از سازمان خواست که کشور را ترک کنند اینکار را نکردند. در آنزمان نیز مگر حضور در فرانسه به گفته ی آنموقع سازمان از اهمیت حیاتی به لحاظ سیاسی برخوردار نبود؟
مگر وقتی که متوجه شدید که توطئه ی تحویل مسعود در تدارک است بلافاصله به عراق نقل مکان نکردید؟ مگر بعد از سال 60 و ضربه ی 19 بهمن و 12 اردیبهشت از ایران خودمان به خارج کشور مهاجرت نکردید؟ چطور است که کشور خودمان که مبارزه ی اصلی در آن رقم زده می شد و خطر ترویج بنیادگرایی رژیم در آن بیشتر از عراق امروزی بود را در آنزمان ترک کرده و مبارزه را در بستری گسترده تر در خارج کشور رقم زدید ولی اینک در عراق به نحوی دیگر موضع گیری می کنید؟ مگر به جز این بود که خط خروج از کشور برای حفظ نیروهای باقیمانده ی سازمان بعد از پرداختن آن بهای سنگین در 19 بهمن و 12 اردیبهشت و اعدامهای سال 60 به اعضا و هواداران سازمان داده شد؟
چطور است که در عراق به این سهولت صحبت از مرگ برای بچه های اشرف می شود؟ حرف من این است حتی اگر این جمله یک بلوف زدن تاکتیکی باشد فکر نمی کنید که اگر فردا وضع خراب شد و خواستید عراق را ترک کنید به ضد خودتان تبدیل خواهد شد؟
من حرف آخرم این است: ماندن در عراق مشکل من نیست ولی نه به قیمت جان بچه ها! و معتقدم که در صورت ترک عراق نیز مبارزه در مداری باز هم بالاتر و کیفی تر ادامه خواهد داشت و بقول مسعود نطفه ی ما در عراق بسته نشده که در عراق از بین برویم. ولی مطمئن هستم که در صورتی که ضربه ای به جان این بچه ها وارد شود در قدم اول این مقاومت و مبارزه ی علیه رژیم است که ضربه ی کاری و جدی خواهد خورد و از طرف خود هواداران و اطرافیان مقاومت مورد سئوال قرار خواهد گرفت . امیدوارم که توانسته باشم آنچه را که مرا نگران کرده انتقال دهم. همین
تاکید دارم که این نامه به خانم مریم رجوی اطلاع داده شود.
با احترام عاطفه اقبال 14 ژوئن 2009
- تعدادی از دوستان سابق و اعضای شورا در جریان این نامه هستند.
کامنت ها در فیسبوک
76 commentaires
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر